اینجا کمپ ترک اعتیاد زنان در غربیترین نقطه تهران است و 73 زن معتاد تلاش میکنند اعتیادشان را ترک کنند.
پیام نو| حالا دیگر همه آنها میدانند از پشت دیواری که بالایش را نردههای سیاه آهنی کشیدهاند هر 15 دقیقه یک بار مترو تهران به کرج و بالعکس با سرو صدا عبور میکند. کمی عقبتر که بایستند، میتوانند قطار شهری عظیمالجثه را ببینند. شاید هم خودشان را جای یکی از زنان مسافر میگذارند یا حتی جای زن دستفروشی که مرتب تکرار میکند: «خانوما ماسکهای چهارلایه آوردم ۲ بسته ۱۵ تومن. مسدود کننده دریچه کولر برای جلوگیری از سرما و ورود گرد و خاک دارم ۱۰ تومن»
اینجا کمپ ترک اعتیاد زنان در غربیترین نقطه تهران است و 73 زن معتاد تلاش میکنند اعتیادشان را ترک کنند، اما آیا واقعا موفق میشوند و زندگی بار دیگر روی خوشش را به آنها نشان خواهد داد؟
برداشت اول: داستان تأسیس اولین کمپ ترک اعتیاد زنان در تهران
«فاطمه محبعلی» مدیر مرکز اقامتی بهبودی زنان همگام، بیش از 17 سال است در حوزه اعتیاد کار و فعالیت میکند و از 10 سال گذشته کمپ ترک اعتیاد زنان را راهاندازی کرده است.
به جرئت میتوان گفت او اولین زنی است که کمپ ترک اعتیاد زنان را در تهران تأسیس کرده و تمام ساعتهای این چند سال را به فکر زنان و ترک اعتیاد آنها بوده است. او میگوید: سالها پیش انجمن نارانان (خانواده معتادان گمنام) تأسیس شد و من به دلیل اعتیاد همسرم وارد فعالیت در حوزه اعتیاد شدم و سرنوشت مرا تا امروز به این سمت کشید.
چندین سال در چیتگر در کمپ «تولد دوباره» با «عباس دیلمیزاده» کار میکردیم که آن مکان تغییر کاربری داد و شبه تیسی (TC) شد. من اعتقادی به تیسی نداشتم و از طرفی هنوز اعتیاد زنان نوعی تابو محسوب میشد و روی آن کار نشده بود. (تیسی مراکز اقامت طولانیمدت است که از داروهای متادون و انواع نگهدارندهها در آن استفاده میشود و معتادان 3 تا 6 ماه درآن مرکز اقامت دارند). من معتقدم مراکز تیسی نتوانست بهویژه در حوزه اعتیاد زنان موفق عمل کند، چرا که زنان معتاد در جامعه مشکلات زیادی مانند مشکلات خانوادگی، داشتن روابط متعدد غیرعرفی و شرعی و… دارند و به ندرت یک زن معتاد میتواند در مرکزی به مدت 6 ماه بماند، به این دلیل تیسی ها کارآیی نداشتند.
او ادامه میدهد: آن روزها کمپ چیتگر تنها کمپ ترک اعتیاد زنان بود و بهزیستی پیشنهاد داد خودم کمپ تأسیس کنم. سازمان بهزیستی نیز همکاری کرد. مکان کوچک و فقیرانهای در وردآورد پیدا کردم و از آنجایی که تنها بودم و پول زیادی هم نداشتم با هزینه کمی شروع کردم .
آنجا تنها کمپ ترک اعتیاد زنان در تهران شد و درحد بضاعت سعی کردم بهترین سرویس را در همان مکان کوچک به زنان معتاد ارائه کنم.
برداشت دوم: داستان اعتیاد زنان خیلی غمانگیز است
میپرسم به نظرتان چه اتفاقی در زندگی یک زن رخ میدهد که در خط اعتیاد و مصرف مواد مخدر میافتد؟ پاسخ میدهد: داستان اعتیاد زنان خیلی غمانگیز است. اولین و مهمترین مشکل در اعتیاد زنان ناآگاهی خانوادههاست. نمونهاش مددجوی 19 سالهای که 2 روز پیش به مرکز آمد و امروز مادرش به اصرار او را مرخص کرد. روزی که برای پذیرش آمد همه رفتارهای اعتیاد را داشت. صورتش پِرسینگ بود، افسردگی شدید و سوءمصرف قرص داشت و گل می کشید. پدر این دختر اعتیاد داشت و امروز مادرش او را ترخیص کرد و با خود برد. این مشکل خانواده معتاد است چون آگاهی ندارند و روش برخورد با فرزند معتاد را بلد نیستند، بنابراین تصمیمات اشتباه میگیرند و چه بسا این تصمیم باعث مرگ بیمار شود.
محبعلی میگوید: با مادر مددجو خیلی صحبت کردم که منصرف شود تا دخترش در مرکز بماند و در دورههای آموزشی شرکت کند، اما مادر به دلیل اینکه به تازگی پسر 13 سالهاش را از دست داده بود، میترسید دخترش هم بمیرد.
برداشت سوم: شوهرهایی که زنانشان را وادار به تهیه مواد میکنند
مشکل دوم زنان معتاد داشتن روابط متعدد و نامتعارف غیرعرفی و شرعی است. به گفته مدیر کمپ متأسفانه اغلب همسران به دلیل داشتن اعتیاد از این کار اطلاع دارند و چه بسا خودشان زنان و دخترانشان را وادار میکنند تا به هر قیمتی حتی با فروش عفت خود برایشان مواد تهیه کنند.
واقعیت این است برای زنان معتادی که به مرحله تنفروشی میرسند احتمال بهبودی و پاک ماندن از مواد بسیار کم میشود. کمتر دیده شده زنان معتاد (بهجز زنانی که به مرحله کارتنخوابی رسیدهاند) سر و وضع نامناسب داشته باشند. آنها همیشه مرتب هستند، لباس های شیک میپوشند و به ظاهرشان اهمیت میدهند. طبیعی است با این گرانیها نمیتوانند لباسهای شیک و گرانقیمت و لوازم آرایش خوب بخرند و سادهترین راه را تنفروشی میدانند.
برداشت چهارم: میخواستم لاغر شوم؛ معتاد شدم
یکی دیگر از عوامل ابتلای زنان به اعتیاد لاغر شدن است! برخی از مراجعهکنندگان اعلام میکنند با توصیه مسئول یا مشتری
آرایشگاهها برای لاغر شدن از شیشه استفاده کرده و معتاد شدهاند.
برداشت پنجم: امضای تفاهمنامه با شهرداری برای رفع آسیبهای اجتماعی
محبعلی میگوید: ما با شهرداری تفاهمنامه داریم. شهرداری بیمار میفرستد و ما هزینهای به عنوان اجاره پرداخت نمیکنیم. البته این مکان را به صورت خام تحویل گرفتم و همه تجهیزات و وسایل را خودم تهیه کردم، حتی برای در و پنجرهها حفاظ نصب کردم.
این مرکز مددیار اعتیاد، روانشاس و پزشک دارد و پزشک هر هفته 3 بار مددجوها را ویزیت میکند. برخی از مددجویان مشکلاتی دارند که پزشک دارو تجویز میکند. مشکل بیشتر مددجویان بیماریهای زنان است و آنهایی که روابط نامتعارف داشتهاند بیشتر درگیر این بیماری هستند.
تمام کلاسهای آموزشی مرتبط با اعتیاد مانند شناخت اعتیاد، ماتریکس، کلاس مهارتهای زندگی، کلاس اصول فرزند پروری، دوره شناختدرمانی و… در این کمپ برگزار میشود. مسئول کلاس اصول فرزندپروری معلم بازنشستهای است که علاوه بر این کلاس برای مددجوها داستان میخواند و استقبال از این کلاس بسیار خوب است.
او ادامه میدهد: کارگاه خیاطی و کارگاه ساخت زیورآلات داریم. یکی از پرسنل مرکز مسئول کارگاه است و به مددجوها خیاطی یاد میدهد، اما لباسهای تولید شده را جایی عرضه نمیکنم چون هدفم درآمدزایی نیست. من پارچههای روز بازار را میخرم، مددجوها سفارش میدهند و با قیمت خیلی پایین خریداری میکنند.
به گفته محبعلی برای گرفتن این مرکز، مدیر موسسه که در سابق عضو سابق شورای شهر تهران بود، عضو سابق کمیسیون شورای شهر و معاون اجتماعی شهرداری منطقه 22 خیلی کمک کردند.
برداشت ششم: پذیرش بیماران در زمان شیوع کرونا محدودتر شده است
ظرفیت اسمی این مرکز 60 نفر است، اما همیشه بالاتر از ظرفیت بیمار داریم. مدیر کمپ با بیان این مطلب میگوید:
پذیرش بیماران را در زمان شیوع کرونا محدودتر کردم و تلاش میکنم بیماران بیشتر از 75 نفر نشوند. امروز 73 بیمار دارم و این هفته پذیرش نمیکنم تا چند نفر ترخیص شوند و جا برای افراد جدید باز شود.
برداشت هفتم: سن اعتیاد به شدت پایین آمده است
میانگین سنی مددجویان 30 سال است و بر اساس پروتکل بیماران 18 تا 60 ساله را میپذیریم. البته تعداد مراجعهکننده زیر 18 سال زیاد است، اما در این مرکز پذیرش نمیشوند.
محبعلی میگوید: این موضوع نشان می دهد سن اعتیاد به شدت پایین آمده و متأسفانه در قانون هیچ جایی برای آنها در نظر گرفته نشده است. افراد بالای 55 سال را هم به سختی پذیرش میکنم چون بیشتر تریاک و شیشه مصرف میکنند و سمزدایی و ترک کردن این مواد برای افراد با سن بالا خیلی سخت است.
در چند ماه اخیر دختران 18 تا 22 ساله با کمک خانواده اقدام به ترک میکنند و همچنین مراجعه افراد 40 تا 55 برای ترک اعتیاد بیشتر شده است.
2 سال پیش تعداد مراجعهکننده 50 ساله و بالاتر کم بود، اما حالا 45 درصد افرادی که به مرکز مراجعه میکنند 50 ساله و بالاتر هستند؛ دلیلش هم این است که یا از اعتیاد خسته شدهاند یا اعتیادشان وخامت پیدا کرده و برای خانواده دردسر ساز شدهاند، چرا که هرچه میزان تخریب معتاد بالا باشد؛ هم به خود، هم به خانواده و هم به جامعه آسیب میزند.
برداشت هشتم: زنان معتاد بیشتر چه موادی مصرف میکنند؟
مصرف بیشتر مددجوها هروئین و شیشه است، اما موادی که مصرف آن این روزها بسیار زیاد شده «کتامین» است. «کتامین» داروی بیهوشی حیوانی-انسانی و داروی بیهوشی اسبهاست و به صورت تزریقی با استفاده از سرنگهای انسولین استفاده میشود.
مدیرکمپ میگوید: متأسفانه در تهران افرادی وجود دارند که «کتامین» را به راحتی در اختیار دختران جوان میگذارند و قیمت بالایی ندارد.
او میگوید: متأسفانه تشخیص «کتامین» با کیت زمان محدودی دارد، چون کیتها فقط تا دو ساعت مصرف «کتامین» را نشان میدهد. بعد از دو ساعت قابل تشخیص نیست و فرد میتواند انکار کند. افرادی که «کتامین» تزریق میکنند استرس بیشتری نسبت به دیگر معتادان دارند و به همین دلیل به سرعت اقدام به ترک میکنند، چون فرد با هر تزریق بیهوش میشود و ترس زیادی را تجربه میکند، اما چون وسوسه بالایی دارد پاک ماندن از «کتامین» بسیار سخت است. از طرفی مصرف گل هم بر اساس باورهای غلط زیادتر شده است. ما به گل، الکل و سیگار دروازه ورود به اعتیاد میگوییم. افراد معتاد با گل شروع میکنند و بعد از گل، «کمیکال» استفاده میکنند. «کمیکال» شبیه به گل است، اما مواد صنعتی به آن تزریق شده و قدرت گیرایی گل را بالا میبرد و خیلی قویتر از آن است.
مواد مصرفی زنان معتاد این کمپ بیشتر شیشه و هروئین و بعد از آن گل و حشیش بوده، اما در افراد مسن مصرف تریاک بیشتر است. کسانی که سالهای زیادی تریاک مصرف کردند اگر فقط همان را میکشیدند خوب بود، اما همراه تریاک، شیشه هم مصرف میکنند و این موضوع کار را سخت میکند. البته مصرف قرصهایی مانند قرص زولپیدم، آلپرازولام و کلونازپام هم زیاد شده است.
برداشت نهم: هزینه هر بیمار برای 30 روز، یک میلیون و 200 هزار تومان
به گفته مدیر کمپ، زنان و دختران معتادی که به صورت خودمعرف به کمپ مراجعه میکنند خیلی کم است و معمولا خانوادهها، آنها را به کمپ میآورند. پیش از شیوع کرونا جلسات خانواده در مرکز برگزار میشد و خانوادهها استقبال میکردند. این موضوع در شناخت و آگاهی اعضای خانواده نسبت به مقوله اعتیاد مؤثر بود، اما مدتهاست این جلسات کنسل شده، در عوض برای آگاهسازی خانوادهها در واتساپ، گروهی تشکیل دادهایم و هر روز از خانوادهها دعوت میکنیم و آموزش میدهیم. فیلم و ویوئو میگذاریم و به سؤالات مطرح شده پاسخ میدهیم.
در این کمپ معتادان ماده 16 (معتادان کارتنخواب) پذیرش نمیشوند. معمولاً شهرداری بیمار میفرستد و سازمان بهزیستی هم «یاریبرگ» میفرستد. در «یاریبرگ» نام مددجو نوشته میشود، مبلغی را بهزیستی تقبل کرده و بقیه را مددجو میپردازد. همچنین «سنت» یا هزینه هر بیمار برای 30 روز، یک میلیون و 200 هزار تومان است و هر بیمار، سه دوره میتواند در کمپ بماند،اما خدمتگزارانی که به صورت دائم در کمپ میمانند، هزینهای نمیدهند.
برداشت دهم: برادریام را به زنان آسیبدیده ثابت کردم
در این مرکز مددجویان با مدیر، مددکار و روانشناس دوست هستند. دلیلش را از مدیر کمپ میپرسم. میگوید: من واقعا مددجویانم را دوست دارم و برادریام را به آنها ثابت کردهام. واقعیت این است که 20 سال پیش روز تولدم اصلا از به دنیا آمدنم خوشحال نبودم، چون شرایط سختی را در زندگی تجربه کردم، اما امروز در روز تولدم که 60 سال از عمرم گدشته حس خوبی دارم و خوشحالم که فرد مؤثری در جامعه هستم و توانستهام به همجنسان خودم کمک کنم.
کمپ، بوفه دارد و مددجویان میتوانند از آنجا خرید کنند. سهمیه سیگار هر مددجو در روز 7 تا 10 نخ سیگار است و باید در زمان خاص و مکانهای مشخص شده سیگار بکشند. کلاسهای آموزشی از ساعت 10 تا یک بعدازظهر برگزار میشود و مددجویان بعد از صرف ناهار از ساعت 2 تا 3 و نیم میخوابند و عصرها در جلسات شرکت میکنند.
برداشت یازدهم: لیسانس نقاشی دارم
«شبناز» 47 ساله روی مبل راحتی سالن کز کرده، زانوهایش را بغل کرده و غصه میخورد. شاید غصه روزهای رفته که زندگیش را به باد داد. روزهایی که شیشه میزد و در فضا سیر میکرد. میگوید: 2 سال تخریب دارم، یعنی فقط دو سال شیشه کشیده، اما صورتش تخریب بیشتری نشان میدهد.
میگوید: شوهرم فوت کرده و با پسرم زندگی میکنم. از ازدواج دومم یک دختر دارم که پیش پدرش است.
2 ماه از حضورش در کمپ میگذرد و هر ساعتش را به پاک شدن از اعتیاد و به روزهای خوب در کنار پسرش فکر میکند. اسم پسرش که میآید چشمانش برق میزند و لبخند کمرنگی روی لبهای کبودش میماسد. میگوید: پسرم 23 ساله است و در نمایشگاهی کار تزئین داخلی اتومبیل انجام میدهد. خدا کند خوب شوم و دوباره با هم زندگی کنیم.
«شبناز» نقاشی خوانده و کارشناسی نقاشی عمومی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد دارد.
برداشت دوازدهم: فقط اینقدر تریاک میکشیدم هاااا…
«محترم» مامان کمپ است. غذا میپزد و به کارهای آشپزخانه رسیدگی میکند. 24 سال تریاک کشیده و یک بار پس از 9 ماه پاکی، لغزش کرده و حالا پسر کوچکش، او را برای ترک دوباره به کمپ آورده است.
دلش به رفتن از کمپ است و مدام درد گلو را بهانه میکند. آرام حرف میزند، صورتش جمع میشود، ابروهایش در هم میرود. صورتش مچاله میشود.
میگوید: گلویم باید عمل شود. کاش دوره درمانم زودتر تمام شود، جراحی کنم و به زندگی برگردم.
مثل همه معتادها نوک ناخن انگشت کوچک دستش را نشان میدهد و میگوید: فقط اینقدر تریاک میکشیدم هاااا…
برداشت سیزدهم: بچههای پاتوق فرحزاد تشویقم کردند
«نگار» روی نیمکتی در حیاط بزرگ مرکز نشسته. دستش را حائل کرده تا آفتاب بیجان پاییزی به صورتش نخورد. اشاره میکند من هم حرف دارم، میشود بنویسی؟
«نگار» از اینکه اسم و فامیلیاش را کامل بنویسم و عکاس از صورتش عکس بگیرد و در رسانه منتشر شود ابایی ندارد. میگوید: مادرم استاد دانشگاه بود و سال 86 در آستارا شهید شد. زیر ماشینش بمب گذاشتند. جملهاش که تمام میشود، چشمانش دو دو میزند و مرتب با انگشتان دستش بازی میکند. حس میکنم شاید حرفهایش راست نباشد. در گوگل سرچ میکنم، اما اثری از این خبر پیدا نمیشود! میگوید: پدرم سرهنگ است و پدربزرگم آدم مهمی است. خودم کارمند آگاهی هشتم بودم و در مأموریتها با مصرفکنندگان مواد آشنا و معتاد شدم!
به گفته خودش، پدر و نامادریاش او را نمیخواستند و 8 سال است در تهران زندگی میکند. از ازدواج اولش یک دختر 9 ساله دارد که با پدرش زندگی میکند و خیالش راحت است که با پدرش زندگی خوبی دارد.
میگوید: بعد از طلاق، صیغه پسرعمویم شدم که مصرفکننده بود. دلیل حضورش در کمپ را تشویق بچههای پاتوق فرحزاد میداند. میگوید: مدتها در پاتوق فرحزاد با بچهها مصرف میکردم، اما همه میگفتند تو حیف است معتاد بمانی. برو ترک کن و من هم قبول کردم و به اینجا آمدم.
امروز 15 روز است در کمپ است، اما از اینجا که مرخص شود جایی برای ماندن ندارد. میگوید: 2 نفر از مسئولان خوابگاه «یلدا» هزینه کمپ را میدهند. خدا خیرشان بدهد. بعد از ترخیص هم به خوابگاه «یلدا» خواهم رفت.
«نگار» آرزو دارد یک خانه کوچک برای خودش داشته باشد. میگوید: اینجا مددجویانی که امکانات مالی بهتری دارند گاهی برایم از بوفه خوراکی میخرند، چون من پولی ندارم.
خودش را روی نیمکت جابجا میکند. به آفتاب خیره میشود: کاش یکی به ملاقاتم بیاید. من کسی را ندارم.
برداشت چهاردهم: بهخاطر دخترم باید پاک بمانم
«سوگند» غمگینتر از دیگر مددجوها به نظر میرسد. سخت است مادر باشی، دختری 7 ماهه داشته باشی و معتاد باشی، اما او خواهرشوهر مهربانی دارد که دستش را گرفته، هزینه کمپ را داده و از دختر 7 ماههاش هم نگهداری میکند.
میگوید: شربت متادون میخوردم و الان 3 دوره است که اینجا هستم.
تنها آرزویش ترخیص از کمپ و بغل کردن و بوسیدن دخترش است. میگوید: میخواهم پاک بمانم. بهخاطر دخترم باید پاک بمانم.
برداشت پانزدهم: موادفروش بودم؛ هم میفروختم و هم میکشیدم
«لیلا» 44 ساله شیشه و متادون را با هم مصرف میکرده. میگوید: 24 سال و 6 ماه معتاد بودم و امروز 103 روز است که پاکم. «لیلا» 2 دختر دارد و خواهرش، او را برای ترک به این مرکز آورده است. میگوید: با اینکه خواهرم مرا با اجبار به اینجا آورد، اما خوشحالم که پاک شدم. از شغل و درآمدش میپرسم. میگوید: موادفروش بودم؛ هم میفروختم و هم میکشیدم، اما اینجا توبه کردهام. بیرون که بروم؛ نه میفروشم و نه مصرف میکنم. به شما هم قول میدهم…
برداشت شانزدهم: یعنی میشود پاک بمانم؟
«پانتهآ» 19 ساله دانشجوی ترم 3 مهندسی آب دانشگاه سراسری همیشه میخندد. موهای بلندش همیشه باز است و به زیباییش میافزاید. میگوید: دوستانم مشروب میخوردند، من هم کنجکاو شدم و خوردم. بعد از مشروب، مصرف گل را شروع کردم و چون شنیده بودم گل اعتیادآور نیست مصرفم را ادامه میدادم .
«پانتهآ» از 3 ماه پیش در مرکز است و دلش میخواهد تا وقتی که خوبِ خوب نشده در مرکز بماند. وقتی از ترک اعتیاد و پاکی میگوید، چشمانش برق میزند: یعنی میشود پاک بمانم؟ درسم را ادامه بدهم و زندگی خوبی داشته باشم؟
برداشت هفدهم: حالا میفهمم کنار خانواده بودن بزرگترین نعمت است
«سوگند» 23 ساله، 3 سال گل و حشیش را با هم مصرف کرده. میگوید: بعد از گرفتن دیپلم از خانواده خواستم جدا زندگی کنم و آنها قبول کردند. 20 ساله بودم که از روی کنجکاوی با دوستانم گل کشیدم و زمانی به خودم آمدم که هفتهای 4 بار گل میزدم. ترسیدم و تصمیم گرفتم ترک کنم. به صورت خودمعرف به اینجا مراجعه کردم.
او میگوید: خانوادهام خبر ندارند که مصرفکننده بودم، حتی نمیدانند الان در کمپ هستم. فکر میکنند سر کار میروم و حالم خوب است. «سوگند» دستیار دندانپزشک است و میخواهد در پایان دوره اول به محل کارش برگردد.
آرزوی «سوگند» ریشهکن شدن مواد مخدر در کشور است. دوست دارد وارد دانشگاه شود و در رشته دندانپزشکی درس بخواند.
میگوید: ماندن در اینجا باعث شد ارزش خانواده را بدانم. حالا میفهمم کنار خانواده بودن بزرگترین نعمت است و تنها در کنار خانواده، آرامش را به دست خواهم آورد.
برداشت هجدهم: کاهش سن اعتیاد در زنان
«هما هماوندی» روانشناس، کارشناس، درمانگر و مدیر داخلی «مرکز اقامتی بهبودگستران همگام» است و سالهاست در حوزه آموزش و درمان زنان مبتلا به اعتیاد فعالیت میکند.
به اعتقاد «هماوندی» اعتیاد یک مشکل چندوجهی است و شامل مشکلات فردی، خانوادگی، اجتماعی، اختلالات روانی و بهطور کلی مجموعهای از بیماریهاست.
درمانگری که با زنان دچار اعتیاد کار میکند، باید زوجدرمانگر هم باشد و دورههای خودشناسی و دورههای مددیاری اعتیاد و اختلالات نوجوانان را پاس کرده باشد.
به اعتقاد روانشناس مرکز، در چند سال گذشته سن اعتیاد کاهش پیدا کرده و به 10 تا 12 سال رسیده است.
او میگوید: ما نمیتوانیم دختران زیر 18 سال را پذیرش کنیم، چرا که اینجا مرکز بزرگسالان است. متأسفانه برای دختران زیر 18 سال در کشور، مرکزی نداریم و افراد معتاد مجبورند سالها پشت درها بمانند و منتظر باشند 18 ساله شوند. دختران 14 و 15 ساله زیادی مراجعه میکنند، ولی ما بر اساس قانون پذیرش نمیکنیم.
هماوندی ادامه میدهد: ما نمیتوانیم منتظر بمانیم دختری 14 ساله که در اوج مصرف است و به احتمال زیاد برای تهیه مواد مورد سوءاستفاده های جنسی قرار میگیرد به 18 سالگی برسد. ما تابع قانونی هستیم که اشتباه است. من همیشه نگران نوجوانهای 13 و 14 ساله هستم که در خیابانها رها میشوند. ظاهرا در کنار خانواده هستند، اما نیستند چون مواد مصرف میکنند، روابط جنسی متعدد و نامتعارف دارند و به علت ناآگاهی باردار شده و سقط جنین میکنند.
او با اشاره به مواد مصرفی زنان معتاد میگوید: در حال حاضر زنان بیشتر مواد صنعتی استفاده میکنند. در گذشته بیشتر تریاک میکشیدند و به مرور به سمت شیشه رفتند، اما حالا از عوارض شیشه میترسند و شیشه را همراه هروئین مصرف میکنند. به عنوان مثال شیشه میزنند و خوابشان کم میشود یا تمرکزشان را از دست میدهند و تصمیم میگیرند هروئین بکشند تا آرام شوند. در حال حاضر مصرف شیشه به همراه هروئین به شدت زیاد شده است.
هماوندی در مورد مواد جدید اعتیادآور میگوید: متأسفانه دختران و پسران جوان «کتامین» و «کمیکال» را به صورت تزریقی و استنشاقی استفاده میکنند. خطرناکتر از آن قرص «الاسدی» است که شبیه ورقه ژلاتین است و زیر زبان میگذارند و با بزاق جذب میشود. مورد بعدی «ماشروم» قارچ سمی اعتیادآور است که جویدنی است و از راه بزاق دهان جذب میشود.
هماوندی که کارشناسی ارشد روانشناسی دارد و در حال ورود به مرحله دکتری است، در کنار آن دورههای تخصصی اعتیاد و مددیاری اعتیاد که شاخه های مختلف دارد را گذرانده. او میگوید: درصد زیادی از بیماران ما دچار مشکلات جنسی هستند و برای تأمین مواد و هیجانات خود روابط جنسی زیادی دارند. مواد محرک تمایل جنسی را افزایش میدهد و متأسفانه زنان معتاد روابط پرخطر متعددی دارند.
ازدواج اجباری یکی از مهمترین مشکلات این زنان است. در چند سال اخیر ازدواج اجباری به دلیل فقر و رهایی از خانواده و داشتن امکانات مالی بهتر زیاد شده، اما از آنجایی که همسر خود را دوست ندارند ممکن است در روابط نامتعارف قرار بگیرند و اتفاقات ناگواری در جامعه رخ دهد.
او تأکید میکند: مشکلات عمده زنان مشکل مالی است.تجربه سالها کار کردن من نشان میدهد زنانی که حقوق پدر یا همسران متوفی خود را میگیرند، کمتر دچار آسیبهای اجتماعی میشوند. 80 درصد زنانی که حقوق پدرشان را میگیرند سالم زندگی میکنند.
هماوندی در این مرکز روزانه 15 بیمار را میبیند. کلاسهای ماتریکس، کلاسهای گروهی و مراجعه فردی دارد. بیرون از مرکز دفتر مشاوره دارد و پنجشنبهها بیمار میپذیرد. در رادیو برنامههای زیادی دارد، ولی برخلاف سالهای پیش در تلویزیون برنامه روتین ندارد.