دیدارنیوزـ مرضیه حسینی: یک از حوزههای آسیبی که از شیوع کرونا متاثر شده است، حوزه مواد مخدر و مصرف آن است. بسته شدن مرزها، ورود و تولید مواد مخدر را با دشواری مواجه کرده است. این مساله زمینه را برای تولید و مصرف مواد جدید با کیفیت بسیار پایین و سطح آسیب بالا فراهم کرده است. سپیده علیزاده در گفتوگو با دیدار این مسئله را مورد توجه قرار داده و همچنین به مساله بی تفاوتی اجتماعی نسبت به معتادان اشاره میکند.
افزایش قیمت و کاهش کیفیت مواد مخدر
سپیده علیزاده در ابتدا به مساله تاثیر شیوع کرونا بر مسئله مواد مخدر اشاره کرد و گفت: «بحران جهانی کرونا مرزها را بسته و رفت و آمد را محدودتر کرده است؛ این مسئله ضمن دشوار کردن واردات مواد، قیمت آن را نیز افزایش داده است. البته قیمت مواد از آنجا که مانند طلا روزانه تغییر میکند نمیتوان این افزایش قیمت را با آمار و ارقام دقیق نشان داد، اما به عنوان مثال قیمت یک گرم شیشه تا یک هفته پیش به ۸۰ هزار تومان رسیده بود.
این مسئله بر تولید داخلی تاثیر گذاشته، بدین معنا که کیفیت مواد بهشدت پایین آمده و ناخالصیهای آن افزایش پیدا کرده است. کیفیت پایین سبب شده که فرد برای رسیدن به حدی از نئشگی، میزان بیشتری مصرف کند. مصرف مواد ارزان و بی کیفیت، ضمن آنکه شدت آسیب و تخریب جسمی و روحی در فرد را بالاتر برده است، میزان مصرف تزریقی را افزایش داده است. در طول سالهای گذشته هم سازمان بهزیستی و هم ما یعنی «ان جی او»های فعال در حوزه اعتیاد بسیار تلاش کردیم که اعتیاد تزریقی را کاهش دهیم تا حد زیادی هم موفق شدیم، اما الان مدتی است که مجدد شاهد رواج اعتیاد به شکل تزریق هستیم و این به معنی افزایش میزان ایدز است.»
سورچه هم وارد بازار مصرف شد!
سپیده علیزاده در ادامه به ماده مخدر جدیدی به نام سورچه اشاره کرد و گفت: «در این چند ماه اخیر شاهد ورود ماده جدیدی به نام «سورچه» هستیم، این ماده پیشتر در بعضی از شهرها بود، اما در تهران به این وفور دیده نمیشد. در این چند وقت شاهد هستم که سورچه به مواد مصرفی دم دستی کارتن خوابها تبدیل شده است. مصرف کنندهها میگویند این ماده جدید گیرایی زیادی دارد و چیزی شبیه هروئین و از آن غنیتر است. ویژگی دیگر سورچه تخریب بسیار بالایی است که در جسم و روح مصرف کننده ایجاد میکند. جدید بودن این مساله سبب شده که حتی متصدیان حوزه مبارزه با مواد مخدر و بسیاری از ان جی او ها و فعالین این حوزه از وجود آن خبر نداشته باشند.»
چرخه آسیب و اعتیاد کودکان
سپیده علیزاده در ادمه به پدیده دردناک اعتیاد کودکان و آلوده شدن آنها به مواد جدید اشاره کرد و گفت: «از آنجا که موسسه تحت مدیریت من، مرکز کاهش آسیب مادران و کودکان است، از نزدیک با این پدیده مواجه هستم. کودکانی دارم که حرفهایتر از والدینشان مواد مصرف میکنند و مصرف را با تمام جزییات نشان میدهند. کودکی داشتم که پس از نشان دادن جزییات مصرف، به من گفت پدر و برادرم که مصرف کننده هستند، مرا آزار میدهند و میسوزانند.
کودک معتاد در مرکز زنجیرهای از آسیبها قرار دارد، آنها قربانی اعتیاد والدین و آسیب خانواده هستند، مسئله نگران کننده این است که توجه لازم به حوزه آسیب کودکان وجود ندارد، به عنوان مثال میگویند کودکان و نوجوانان معتاد را به وزارت بهداشت معرفی کنید، سوال این است که کجای وزارت بهداشت؟ گفته میشود که وزارت بهداشت این افراد را به بیمارستانهای اعصاب و روان ارجاع میدهد، آیا بیمارستان اعصاب و روان جای مناسبی برای ارئه خدمات به یک دختر ۱۶ ساله معتاد است. کودکان معتادی که خدمات مناسب دریافت نمیکنند به نوجوانان و جوانان بزهکار و در ادامه به قاچاقچیان مواد مخدر و زندانیان و اعدامیهای آینده تبدیل میشوند.»
کسی به جان دادنش اهمیت نداد
سپیده علیزاده در ادامه ضمن تعریف حادثهای بسیار دردناک به بروز نوعی بی تفاوتی افراطی در میان مردم نسبت به افراد دچار آسیب اعتیاد اشاره کرد و گفت: «دور میدان شوش چشمم به مرد کارتن خوابی افتاد که در حالت بسیار بدی در حالی که شلوار به پا نداشت و بوی ادرار و عفونت بدنش فضا را پر کرده بود، به حالت مچاله در حال جان کندن بود مطمئن نبودم زنده است یا نه، به اطرافم نگاه کردم دیدم مردم و مغازهدارها کوچکترین توجهی به او نمیکنند، پرسیدم به اورژانس خبر دادهاید؟ گفتند نیازی نیست یا بلند میشود و میرود یا خودش میمیرد، به سراغش رفتم، به اورژانس ۱۱۵ زنگ زدم، گفتند باید او را احیا کنی، من بلد نبودم باز از مردم کمک خواستم همه دور من و آن مرد مچاله شده حلقه زده بودند و کسی نزدیک نمیشد حتی مرا بهشدت مسخره میکردند و دست میانداختند، به توصیههای مسئول اورژانس احیا رو شروع کردم، حس میکردم صدای خورد شدن استخوانهای سینهاش زیر دستانم را میشنوم.
با خودم میگفتم در نقاطی از شهر، اگر سگ و گربهای در خیابان افتاده باشند مردم برای بردن آنها به ۱۳۷ زنگ میزنند، اما اینجا انسانی در حال مرگ است، اما چون معتاد است، جان کندنش برای کسی مهم نیست.
بخشی از این بی تفاوتی به نوع نگاه مردم به جامعه معتادین برمیگردد، مقصر شکل گیری این نگاه زبالهای و غیرانسانی به این گروهها، عدم آموزش به مردم در خصوص تغییر نگاهشان به فرد آسیب دیده از اعتیاد است. مردم تصور میکنند هیچ وظیفهای در قبال افراد معتاد ندارند و همچنین آنها کسانی هستند که مرگشان بهتر از زنده بودنشان است.»